یا زینب
اشفعی لی فی الجنه
در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم
مهر آنچه تو اندیشی،لطف آنچه تو فرمایی
باغبان با تو سخن می گویم
با تو که امروز ترسیدی
ترسیدی که نهال به ثمر نشسته ات در برابر طوفان نا بهنگام به زمین افتد و خشک شود
باغبان ازآن شب که در عالم رویا دیدی باران فقط به درخت تنومند و پر بار باغت بارید فهمیدی....
تو فهمیدی....
تو ماندی و دو نهال....
تو ماندی و غصه پرورش دو نهال در کویر...
روزها گذشت
نهال ها را با خون و دل درخت کردی، پر ثمر....
می دانم چقدر در این مسیر آفت ها به باغت زد
ولی درود بر تو باغبان که نگذاشتی هیچ آفت و طوفانی باغت را نابود کند
درود بر تو باغبان که همیشه به موقع درختانت را حراست کردی
چرا امروز ترسیدی؟
این هم طوفانی است مثل طوفان های این چند ساله
یادت باشد که این درختان همان نهال هایی هستند که پیوند آن درختی هستند که ازباران سیراب شد ...
یادت باشد که ریشه در تن و جان باغبانی مثل تو دوانده اند...
باغت همیشه سبز باغبان
مادر بزرگ عزیزم امسال روز تولد حضرت علی(ع) جات خیلی خالی بود
آخه یاد جملاتی ازت افتادم که احساس دلتنگیم رو خیلی زیادتر کرد
یادت بخیر ، شبایی که میومدم خونتون و شب می خوابیدم پیشت ، با صدای بلند اشهدت رو می خوندی و بعدش می گفتی:
علی یا شاه مردان
دل ناشاد ما را شاد بگردان
و آروم می خوابیدیم و الان چند ماهیه که آروم آروم خوابیدی.
آسوده بخواب اینجا غصه ها بیشتر شده و ایمانا ضعیف تر!
دلم برات تنگ شده، دلم برای دعا کردنات تنگ شده
یادت بخیر
چقدر قشنگ می گفتی عاقبت بخیر بشم
بازم دعام کن که خیلی محتاج دعاتم.
روحت شاد.
دو سال است وقتی به چنین شبی می رسم (لیله الرغائب) یادم می افتد که دلتنگ خدا شوم .
وحشت می کنم مبادا خدا فراموشم کند ، مبادا دستم را رها کند .
فریاد می زنم که من از معلق بودن می ترسم .
افسوس می خورم که از خود واقعی ام فاصله گرفته ام.
وحشت می کنم از این همه جهالت عالمانه وصداقت ریاکارانه ، از این همه پوچی و بیراهه که گرفتار آنم .
شرمگینم از انسان بودنم ،آن موجود خاکی که قرار بود خلیفه الله روی زمین باشد.
می دانم خیانت کردم در این امانت الهی.
خیلی وقت است که خود را گم کرده ام وهمه چیز را باخته ام و
هم خود را به بی خبری زده ام...
خدای خوبم می دانم رهایم نکردی ، می دانی من هم فراموشت نمی کنم
من امیدوارم ، خدای خوبم
خدای مهربانم...
چقدر بعضی روزا دلم می خواد خودم رو بدست باد بسپارم .سوار بر اسبی سفید....
در حالی که باد یال سفیداسب و موهای سیاه منو نوازش می کنه...
با سرعتی زیاد اسب از مکان و منم از تعلقاتم فاصله بگیرم...
رها...