خدایا تو که سالها برام خوب خدایی کردی،من که خیلی خوب میدونم اراده تو فوق همه اراده ها ست و درست که هر کدوم از ما بنده هات ارادمون در عرض اراده تو قرار می گیره ولی همه کارها رو تو انجام میدیی ،ما همون عروسک های خیمه شب بازیم ،من مثل بقیه آدما قبول نمی کنم که تقصیر خودم ،چون معتقدم که آخر عرفان ما جبری مسلک.
. ( ما رمیت اذ لا رمیت)
پس چرا دیگه برام خوب راه رو باز نمی کنی؟یه حرفی توی دلم مونده و نمی تونم بگم...ولی تو خودت که بهتر از هر کسی پرونده ام رو می دونی!چرا دیگه دوست نداری من خودم رو خوب ببینم و وجدان آرومی داشته باشم؟!تو حق داری منو نخوایی ،آخه من جز گناه دیگه چیزی ندارم که تو خریدارم باشی! ولی چرا منو به سمتی می بری که نه من دوست دارم و از نتیجه اش راضی ام و نه خودت؟؟ دلم می خواد به آقا که توی این عصر جمعه مثل تمام جمعه های گذشته داره پرونده هامون را میخونه بگم که صدای منو به خدا برسون بگو چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خ د ا ی ا چ ر ا د ی گ ه م ن و ن م ی خ و ا ی ؟
من که هرروز به سراغت میام، من که هنوز دیونه خلوت کردن با خودتم... !نمیدونم آقا شما به خدا بگو که منو دوباره بخواد و منو تو صراط مستقیمش قرار بده، ازت می خوام که به خدا بگی که به خاطر تو (مهدی)منو دوباره بخواد ،البته حرفای من دلیل نمیشه که بگم بی تقصیرم ولی می گم چرا خدا می زاره که من ازش دور بشم و خطا کنم و اراده من که تابع اراده خودشٍ در واقع اون اراده کرده که دیگه من اینطوری باشم....با تمام این حرفها شکرت می کنم ولی رضایت ندارم!!!