...استاد که تموم حرفاش به نظر من درسته، می گفت:مثل آیینه می مونه...
بارها و بارها از سما که خیلی هم با تجربه است شنیدم که میگه:بی نظیره و قدرش رو بدون...
مرتضی میگه:دلم می خواد تموم لحظات زندگیمو باهاش باشم...
الهام با تموم صبوریش، میگه:توی بحرانی ترین شرایط زندگیم روی کمک هاش حساب می کنم و آروم میشم...
نیر با تموم انرژی خودش، میگه: وقتی توی جمعها می بینمش ،جدا انرژی می گیرم...
فرشته با همه سادگی هاش میگه:وقتی توی خونه نیست منم دوست ندارم به خونه بیام...
همه درست میگن خیلی بزرگه....باید اعتراف کنم که من چیزایی می دونم که هیچ یک از آدمای دور و اطرافش نمی دونن و اونا فقط ظاهر قضیه رو دیدن که صفا و خوش زبونی و مهربونیشه..
نمیشه تموم خوبیاش رو گفت ولی می دونم که خیلی وفاداره،امانتدار و پیمان نگهدار....از پیمان الست گرفته تا پیمان و عهدش بامن،تموم رو به خوبی حفظ کرده،چیزی که این روزا خیلیا فراموشش کردن ونسبت بهش بی اعتنا هستن با تموم ادعاهاشون...
شنیدم که بهشت و وفا لازم و ملزوم همدیگه و بی وفایی و نقض عهد مخصوص جهنمی هاست،هیچگاه بی وفایی و نقض عهدی ازش ندیدم ،و به خاطر همینه که همیشه فکر می کنم از بهشت اومده و طبعا به بهشت هم برمی گرده.
از مادر برام مهربون تر و از پدر دلسوزتره ....
صبح ها با صدای گرم و لبخند مهربونش (بلند نمیشی ،وقت نمازه)بیدار میشم و می بینم تسبیح به دست، داره ذکر میگه و کتاب دعاش هم روی سجادش بازه و حداقل شش ساله که من دارم این صحنه رو صبح ها می بینم....
گاهی می شینم و یواشکی بهش نگاه می کنم ،چقدر معلوم که به فقر خودش و غنای پروردگارش معترفه،...
چقدر قشنگ دعا می خونه و دیگران رو دعا می کنه ، احساس می کنم که موفقیت های کوچکم رو، مدیون نفس مسیحایی اونم ،.
چقدر قشنگ غم و اندوه رو از خودش دور می کنه ،روز به روز به توانگریش ، روی سجاده بیشتر پی می برم.
وقتی که اسم ائمه اطهار میاد،وقتی اسم قبر شش گوشه...وقتی دعای عهد رو ظهرای جمعه گوش می کنه... با حال خیلی خوشی اشک های مرواریدی و زلالش رو، روی گونه های پاک و معصومش جاری می کنه....
مطمئنم که خداوند در یک روز بارها و بارها به خاطر ش فتبارک الله احسن الخالقین رو تکرار می کنه!!!
هر روز دارم چیزهای جدید تری رو ازش می بینم که به ارزشش بیشتر پی می برم ،آرزو می کنم که همیشه خدای مهربون برام حفظش کنه و من رو قدر دان تموم خوبیهاش کنه....