دلم خواهد که در کوی تو باشم                                            اسیر چشم و ابروی تو باشم

چه حرفای عجیبی !باور و هضمشون برام کمی سخته!حرفای پارادوکسیکال که میگن همینه!تناقض!!!!....

 روزی از کویری خشک می گذشتم ، آهویی رو دیدم که فریاد می زنه خیلی دوستت دارم و به سرعت باد میدوه،ازش پرسیدم کی رو اینقدر دوست داری، گفت:همون کسی که منو از دشت سرسبز گرفت و آورد توی این کویر رها کرد!!!!

نغمه زیبای بلبل خوش الحانی منو به سمت قفس کشوند، خیلی زیبا می خوند :دنیا  بی تو ،هیچه!...پرسیدم دنیا بدون کی

برات پوچه؟ گفت : همونی که منو در حین پرواز تو باغ گرفت و آورد توی این قفس زندونی کرد!!!!!

دختری رو دیدم گوشه ای نشسته و اشک می ریزه و زیر لب میگه:آخه چه کنم ،برام عزیزی!!ازش پرسیدم چی رو چه کنی و کی برات خیلی عزیزه؟گفت: همونی که باعث شده گوشه نشین بشم و اشک بریزم،همونی که منو  خیلی از خوبیای خودم دور کرد...!!!

برام خیلی عجیب بود ،آخه مگه میشه، یه نیرویی از مرکز دورت کنه ،ولی از طریق همون نیرو به سمت مرکز جذب بشی!!! !چطور ممکنه که ،پناه روانی آهو،بلبل،دخترک ،همون کسی باشه که آرامش  رو از اونا گرفته ؟ دقیقا اونا رو از پناهگاهشون رونده ؟...این عشقه؟دیونگیه؟نادونیه؟ خواسته یا ناخواسته است؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

gol