عشق را نمی توان زنجیر کرد،یا در گاو صندوق نگاه داشت یا برای آن نگهبان تعیین کرد.عشق آغوش امن می خواهد و پس از رسیدن به آن ،دیگر جایی نخواهد رفت.( لئوبوسکالیا)
توی مقاله ای نوشته شده بود" دوست بدار اما زندان نساز! از خودم پرسیدم "مگه دوست داشتن زندان می سازه؟؟؟؟ فهمیدم آره ،چون بین دوست داشتن و عشق یه دنیا فاصله...
هر وقت بین شما و نفر دوم وابستگی عاطفی و احساس روانی و جنسی شدید به وجود اومد، در حدی که تعادل رفتاریتون از بین بره بدونید که شما خودتون رو زیر پا گذاشتید و اونقدر روش بالا و پائین می پرید تا کامل از بین بره ، من بهتون تسلیت می گم و اینا رو من، تعریف عشق می دونم و عقل و منطق اینجا هیچ جایگاهی نداره،همون طور که خودتون هم می دونید اصلا واژه عشق از گیاهی به اسم عشقه گرفته شده و اون گیاهی پیچکی شکل که به دور هر چی بپیچه اونو خشک می کنه و به تعبیر پزشکی سرطان .
شاید بپرسید پس برای حافظ چه جوابی داری که گفته:
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق ثبت است بر جریده عالم دوام ما
عشقی که حافظ میگه همون دوست داشتنی که من میگم: یک عشق تعدیل شده،،دوست داشتن یعنی بین شما و نفر دوم باید یک نگاه گرم و حرفای امیدوار کننده و پر انرژی رد و بدل بشه و این معنای آرامش واقعیه ،وقتی آرامش داشتی به راحتی در کنارش احساس امنیت می کنی و بعد از این دو احساس به دلبستگی می رسی ولی نه روان پریشانه و بیمار گونه...توی دنیای دوست داشتن همیشه عقل جایگاهی داشته ...حالا شما قضاوت کنید اون زندانی که مقاله گفته بود با عشق ورزی (وابستگی شدید) یا احساس دوست داشتن (وابستگی معقول) ساخته میشه؟؟
در پیرو مطالب قبلی،نیمه گمشدتون همونیه که هیجان ناسالم کنارش دارید یا؟؟کنار یک عشق داغ و گذرا وبیمار گونه احساس خوشبختی می کنید و یا؟؟