یا ربا من نیز باشم اهل دل
گر چه ماندم در میان آب و گل
خواهم از احسان و فضل تو مدد
بی تو کی دل بر در کویت رسد
بار الها دست این افتاده گیر
من فقیرم من فقیرم من فقیر
یا ربا من نیز باشم اهل دل
گر چه ماندم در میان آب و گل
خواهم از احسان و فضل تو مدد
بی تو کی دل بر در کویت رسد
بار الها دست این افتاده گیر
من فقیرم من فقیرم من فقیر
ای کاش زودتر می گفتی :
چرا همیشه تو زندگی می خواهی فاعل باشی،گاهی مفعول شو!!!!
چرا همیشه تو زندگی تماشاگری، گاهی بازیکن باش!!!!
چرا همیشه تو زندگی محتاطی، گاهی بی پروا عمل کن!!!!!
چرا همیشه تو زندگی می خواهی فرمانده باشی ،گاهی فرمانبردارباش!!!!
چرا همیشه تو زندگی می خواهی عاقل باشی،گاهی دیوانگی کن!!!!!!!!!!!!!
چرا همیشه تحمل ،گاهی عصبانی شو!!!!!!!!!!!
چرا همیشه دیگران رو می بینی،گاهی فقط خودت رو ببین!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
چرا همیشه بشنوی،گاهی بگو!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
چرا همیشه قضاوتهای مردم رو اصل می دونی، گاهی خودت نمره بده و قاضی شو!!!!!!!!!!!
چرا اینقدر تناقض در رفتار و خواسته ها،متعادل شو!!!!!!!!!!!!!!!!!!
کاش زودتر می گفتی خواسته هایم با هم تناقض دارند و در یک جا جمع نمی شوند و زودتر به فکر یک پارچگی و نظم در افکارم می افتادم!!!!!!!!!
کاش همه آدما بلد بودند مثل تو صادقانه و با بیان خوب راه و روش زندگی را به هم نشون بدن!!!کاش و هزاران کاش.....
این ایام از سر زدن به پستم متنفرم ،چون بهانه های نوشتنم عذاب آورشدن!
تموم بدنم رو زیر لحاف پوشوندم که نه کسی رو ببینم و نه کسی بتونه منو ببینه،سرم رو هم محکم روی بالشم فشار میدم که هیچ صدایی رو نشنوم ولی امان از این صداها ،نگاه ها، که راحتم نمی زارن،چقدر طعنه باهاشونه،چقدر نیشدارن!
وای خدا رو شکر ،یه صدای آشنا و مهربون ،آره اگه صدای قل قل قلیون امشب توی صداها به دادم نمی رسید حتما دیونه می شدم و دلم از این خرده فرمایشای خودش و طعنه های در و دیوار می ترکید.
می خوام بنویسم ،نمیشه ،قلمم همکاری نمی کنه و احساس شرم از این تکراری نوشتن ها می کنه!
لعنت به دنیا...........نه دل آرام نگو!
لعنت به او که خیره به تو نگاه می کنه و ادعای دوستی می کنه.......نه پریسا نگو!
لعنت به خودم ،که بازم خراب کردم،که به راحتی در دست ناملایمات زندگی قرار می گیرم.متنفرم از خودم که با احساس های پوچ، خودم رو فریب میدم،با خیال هایی که هیچ وقت تحقق پیدا نمی کنند...
دارم می پوسم ،می میرم! کسی هست که منو درک کنه؟ صدام رو بشنوه؟ بدونه دل من کی رو می خواد؟
ولی میدونم که تو دلت چی رو می خواد!!!!!!
نوشیدنیهای خنک که به زیبایی تزئین شده باشن رو یکی بعد از دیگری سر بکشی،ترجیحا با عرق نعنا که نفخ معده ات، اذیتت نکنه !
نگاهی که هیچ وقت خالی از برق عشق نباش !
صدایی که پر از انرژی باشه !
اتاقی که پر از کتاب باشه !
دستایی که از نوازش کردنت خسته نشن !
از زندگی ترسیدم ! البته بهتر بگم با ندونم کاریام باعث شدم که منو بترسونن وای که صدای آژیر خطر راحتم نمی زاره !
دیگه کسی یا جایی توی این دنیانمونده که بتونه آرومم کنه،حالا می فهمم که تموم آدما سر و ته یه کرباسن و هیچ کس محرم اسرار نیست،هیچ کس چاره ساز نیست،هیچ کس و هیچ جا حوصله ام روباز نمی کنه ،از خلوت و تنهایی خودم هم وحشت دارم !
پاهام رو محکمتر از همیشه تکون میدم و سعی می کنم فراموش کنم که هیچ کس رو ندارم که دلم رو براش خالی کنم و فقط به این فکر کنم که، مرد رویاهایم،مرد آرامش بخشم، کجایی و کی می آیی؟ تنهاییم رو ببین،پس، بیا! منتظرت نشستم و از امشب با بی قراری منتظرت می مونم و پشت پنجره می نشینم که وقتی میرسی ببینی تموم اهل خونه و محله خوابند ولی من با چشمان تر منتظرت بودم ....شاید در پناه تو، دیگه هیچ کس جرات نکنه به من ظلم کنه!!!!