باران باریدن گرفت . خوشحال به زیر باران دویدم ولی تن تب دارم تمام قطرات را بخار کرد و به هوا برد و باز من ماندم و تن تبدارم!!!
باران باریدن گرفت . خوشحال به زیر باران دویدم ولی تن تب دارم تمام قطرات را بخار کرد و به هوا برد و باز من ماندم و تن تبدارم!!!
درود بر مرگی از جنس سقراط
ملعبه گشته ایم و حماقت برانگیز بر طبل امانیسم می کوبیم
حرفهایمان را به تیغ سکولار بودن سر می برند
باورهایمان را در هر دوره وامدار بازی با الفاظ جدید آن دوره می کنند
دوره ای با برهان نظم بشر را سرگرم کردند
دوره ای اصل قطعیت، را باید قطعی الصدور می دانستیم
و نوبت آن رسید که سر تعظیم در برابر اصل عدم قطعیت فرود آوریم
گوش ها باز شد و چشم ها بینا
بر سردانای کل قصه چه خواهد آمد؟
بی نظمی مسلم شد!
فریاد بر آمد بیاندیشید اندیشمندان
شما که در هر دوره ای سازی کوک کرده اید برای رقصاندن این مردمان زود باور عقل گریز
بنوازید و برقصید و برقصانید این جماعت به ظاهر عقل گرا را
باز هم لفظی جدید
باز هم فرار از مهلکه
فریاد بر آوردن فلسفیدیم ولیکن خوب می دانم سفسطیدن آن فیلسوفان خائن عوام فریب مغالطه کار
تفلسف نقاب آنها بود ولیکن خوب می دانم سفسطه کتاب آنها بود
فریاد از این فرار مضحک
آشوبی بر دلم کمانه می زند
تولدت مبارک نظریه آشوب
عجب! شعبده بازانی هستند این به ظاهر دانایان
این سوفسطائیان دوران معاصر
راه را بر دانایان بستند
دستور دادند
سقراطها دم بر نیاورید
گرگیاس ها نطق کردند: نظم در بی نظمی
وجالب آن که دهان مخالفان مهر و موم کردند
انگ بی نظمی را با تردستی هر چه تمام تر امحا ساختند
جارچییان در گوشه گوشه شهر فریاد بر آوردند
بدانید و آگاه باشید
بی نظمی علل درونی دارد
امان از این افاضه به ظاهر فیض جدیدشان چرا که با آن مرا و من های بسیاری را تحقیرساختند
با بی رحمی هر چه تمام تر گفتند
بی نظمی از توست که بر توست.
آشوبم از آن روز
می فهمی من آشوبم از نظریه آشوبشان
دانای کل، این نادان های به ظاهر دانا سا ل هاست که این حرف ها را علم کرده اند و با قدرت نمایی علم بری می کنند
نمی دانم ملاکم از این رد و تائیدها چیست؟
نمی خواهم آنتونی فلویی در عالم باشم و بگویم:
هر کجا که دلیل ما را برد
هنوز دلیل بما هو دلیل برایم علامت سوال بزرگی است!
می روم
متحیر و سرگردان
تا.....
سقراط وار مردن ترجیح دارد بر کتمان و پای کوبی گالیله و نجوایش با زمین!
گاهی دلم می خواهد تو را از گور بیرون بکشم و بگویم اینها چه بوده که گفته ای?آیا واقعا خواب دیده ای و یا از مغز مبارک خودت تراوش کرده اند? اگر خواب بوده باید عرض کنم اضغاث و احلام بوده نه مکاشفات و اگر خودت گفته ای با چه جراتی خزعبلاتت را به مردم زمانه ات تحمیل کرده ای?فکر نکرده ای زمان می گذرد و در مورد حرفهایت قضاوت می شود? با جرات می گویی خداوند خواست آینه تمام نمایی از خود داشته باشد آدمی را خلق کرد قسمتی از خودخواهی را فهمیده ای که که خواست خودش را ببیند ولی نفهمیده ای که خدا حوصله اش سر رفته بود و فقط قرقره ای در دست داشت عروسک هایی درست کرد و به قرقره اش وصل کرد و این بود آغاز سرگرمی یک خدا. .. عروسک خیمه شب بازی شدن یک مشت عروسک متنوع...جناب ابن عربی ای کاش تو پدر عرفان نبودی! ای کاش این علم ناعلم بی پدر می ماند تا برایش مادری می کردم بهتر از یک پدر!