حاصل عمرم سه سخن بیش نیست خام بدم پخته شدم سوختم
این حرف رو کسی مثل مولانا می تونه بگه ،چون اون مراتب سلوک ، راه و روش زندگی رو می دونسته و این بیت اشاره به گذر عمر سالک مجذوبی مثل مولانا داره که به مقام فنا رسیده ولی خیلی از ماها توی خامیمون همیشه می مونیم و هیچوقت پخته نمیشیم! اینقدر تو خامی می مونیم که می سوزیم و جزغاله میشیم ، حتما سوختگی مولانا از جنس این خام سوختگی ها ی ما نیست.
اگر نخوایم بیت رو عرفانی معنی کنیم و زندگی رو به سه دوره تقسیم کنیم، مولانا از این جهت هم روند منطقی و الگوی خوبی رو برای اهل فهم طرح کرده که از خامی کودکانه به فهم و درایت پختگی و بعد هم به سوختگی از شدت زیادی پختگی برسیم
آیا همیشه سوختن لازمه؟
این سوختن بار مثبت داره یا منفی؟
حکمت این سوختن چیه؟
این سوختن خواه ناخواه، چه با نگاه عارفانه و چه غیر عارفانه برای ....چون جداً کسی که زیاد می دونه و می فهمه باید بسوزه یا از فراق مطلق و یا از دست نفهمیدنای مردم و یا...
پس سوختن هم عالمی داره!!