برادر جان نمی دونی چه دل تنگم

برادر جان نمی دونی چه غمگینم

نمی دونی برادر جان گرفتار کدوم تلسم و نفرینم

نمی دونی چه سخته در به در بودن مثل طوفان همیشه در سفر بودن

دلم تنگه از این روز های بی امید

 از این شب گردی های خسته و مایوس

از این تکرار بیهوده دلم تنگه همیشه یک غم  یک درد ویک کابوس

 دلم خوش نیست غمگینم برادر جان

از این تکرار بی رویا بی لبخند ...