اکام لحظاتی شمشیرت را به من قرض بده می خواهم قلب خدا را نشانه بگیرم. شاید بتوانم تمام کینه ها و عقده های عروسک ها را از او بگیرم. وقتی او به پایین بیفتد چونان مجنون خونش را هلهله کنان به هوا می پاشم و بعد، های و های از بی خدایی ام می گریم. به گونه ای که همه انگشت به دهان می مانند که ایا این همان است که سال بغضش را فرو می خورد!!!!