• وبلاگ : دل آرام
  • يادداشت : نمي دونم
  • نظرات : 1 خصوصي ، 7 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     


    خسته ام از حبس و ديوار و قفس خسته ام از حجم سنگين نفسخسته ام از ابر و باران و غبار از طلوع و از غروب اين ديار
    خسته ام از خستگي و سادگيخسته ام از عشق و از دلدادگي

    اين چندبيت انگار حرف دل منم بودومن خسته ام خيلي

    خدايا راحتم آرزوست

    + سراب 

    سلام بر پريساي نيمه خسته

    گاهي خستگي سراغمون مياد اما اعلام خستگي اونو كم ميكنه؟ گاهي بيشترش نميكنه؟ آيا تنها راه رفع خستگي معجزه است؟ آيا خودمون راه اعجاز رو بلد نيستيم؟...

    مي بيني پريسا جان چقدر ما آدمها نادانيم...چه چيزها هستند كه نميدونيم و نمي تونيم كه اونا رو بدونيم...

    براي همينه كه هميشه ميگيم: نميدونم...نيدونم

    + مسعود اميد 

    عذر ميخوام يادم رفت نشاني الكترونيكي خودم رو ثبت كنم.

    نشاني من: masdomid@gmail.com

    + مسعود اميد 

    سلام

    من به علل فلسفي يا اجتماعي خستگي شما كاري ندارم اما مايلم به هفت علت از علل خستگي اشاره اي داشته باشم شايد به بهبود شما كمكي بكنه:

    علت اول: آنمي‌(کم خوني)

    علت دوم: کم کاري تيروئيد

    علت سوم: عفونت دستگاه ادراري
    علت چهارم: آلرژي هاي غذايي

    علت پنجم: کافئين زياد

    علت ششم: کمبود خواب

    علت هفتم: بيماري قلبي

    اميدوارم به زندگي بهتر نگاه كنيد!

    اگه خواسته باشيد خوشحال ميشم كمكهاي بيشتري كنم.

    + مينا 


    سلام دل آرام

    من هم نمي دانم ولي هيچوقت بلد نبودم مثل تو بنويسم .

    راستي سهم هر كدوم چقدره؟ به نظر من سهم خدا از همه بيشتر در سرنوشت ما آدما،نقش خودم وقتي اختيار تام با يكي ديگه است خيلي كم يا نقش آدماي ديگه !

    خدايا به داده ات و نداده ات شكر

    كه داده ات نعمت است و نداده ات حكمت

    + بهنام 


    سلام عزيزم

    چرا شكايت؟

    از خودت چرا شكايت كني تو كه خيلي خوبي و مايه مباهات،از ديگران هم نبايد چون همه دوستت دارن و همراهتن،از خدا هم كه اصلا، چرا كه بهترين موقعيت ها رو برات فراهم كرده پس به نظر من مي دوني و بايد به خاطر خودت و توانائيهات و...فقط و فقط خدا رو شكر كني.

    + مريم 


    سلام دل آرام عزيزم

    خسته ام از حبس و ديوار و قفس خسته ام از حجم سنگين نفسخسته ام از ابر و باران و غبار از طلوع و از غروب اين ديار

    خسته ام از خستگي و سادگيخسته ام از عشق و از دلدادگي

    منم نمي دونم چرا و از كي؟