سلام پريسا جون
به نظر من اين از همون آفتهاي عشق و يا دوستيه ،وقتي چيزي باعث اعصاب خرديت بشه و اشکت رو در بياره ،آرامش روانيت رو بهم بزنه رو براي چي بايد تحمل کرد،وقتي از يك دشت وسيع تو رو به يك كوير بندازه و بره چرا بايد دوستش داشت؟... وقتي آزاديه مكاني و فكريت رو بگيره و محبوست كنه چرا بايد دوستش داشت..؟
به نظر من اين اگه عشقه قسمت ديونه بازيشه!و صد در صد نادونيه و كاملا هم خواسته است ،چون داري گول دل رو ميخوري ،اگه به فرمان عقل باشي خيلي سريع دوست داشتن از بين ميره و شايد هم تبديل به تنفر بشه!!!
عزيزم اين روزا به نفس مسيحايت خيلي محتاجم،التماس دعا
سلام دل آرام عزيزم، و دل آراميها .
طاعات و عباداتت مقبول.
راست ميگي گاهي اين احوال براي بعضيا پيش مياد و به نظر من اين معناي عشقه ،چون عشق زار و نذار مياره ولي بايد ديد كه اين حالته يه عشق واقعيه يا يه علاقه و وابستگي بي محتوا ...چون عقل حكم مي كنه چيزي كه تو رو از خوبيا دور مي كنه با سرعت نور ازش دور شو و يا باهاش مبارزه كن.