سلام خانم خانما
نيمه گمشده ما اون كسيه كه به قول تو ،ما دركنارش هيجان سالم داريم و اتفاقا با پيدا كردن چنين نيمه اي احساس خوشبختي هم تو زندگي پيداش ميشه.
حرفات تو علم روان شناسي جايگاه خوبي داره، ولي توي ادبياتمون اين حرفا رو نمي پذيرند، با اين حال اهل ادبيات اگه به اسمي كه نظامي گنجوي روي سمبل عاشقي ادبيات(مجنون) گذاشته ،فكر كنيم مي بينيم كه حرفات كاملاً درسته
(علاقه شديد =مجنون شدن=روان پريش )
سلام
عشق سرزميني كه اگر واردش بشي ناچاري كه پناهنده بشي و راه بازگشت نداري(شايد بشه اينطوري زندان را توجيه كرد)ولي بايد بحث كرد كه اين زندان جاي خوبيه يا نه؟چون خيلي وقتا ما آدما از آزاد بودن راه به جايي نمي بريم...
هميشه شاد،عاشق...باشي دوست خيلي خيلي دوست داشتنيم
هو
سلام بر مظهر عشق
از اونجايي كه مي دونم عقل گراي محضي ،حرفات رو درك مي كنم و تائيد . ولي قبول كن همه پسند نيست،وقتي دوست داشتن دنيايي ما آدما، تا جايي پيشرفت كنه كه باعث آرامش وامنيت و دلبستگي بشه ديگه اصلاً از كنترل عقل خارج مي شه وعقل به دنبال فرمان دل ميدوه و اگر هم مخالفت كنه بعد از كلي جنجال اغلب اوقات دل برنده...
شايد خيلي ها هم با كلمه زندان مخالف باشن چون عشق عين آزادي و اون عقل كه دست و پاگير و ما رو زنداني مي كنه.(مثل خودت كه تمام دل رو بردي و هر چه مي كنم ...)
سلام بر همه
به نظرم پريسا معناي عشق رو در واژه ي دوست داشتن مصادره و مستهلك مي كنه.فيلسوفان از سه جور عشق نام مي برند:دلبستگي فيليايي و دوستدارانه ،دلبستگي جنسي و تنخواهانه و دلبستگي الهي يا افلاطوني.ظاهرا پريسا اولي رو تاييد مي كنه و اسمش رو هم ميذاره دلبستگي معقول.از نظر اون دومي رده ، سومي هم كه اصلا محل بحثش نيست. من شخصا فكر مي كنم عشق به جميع انحاء خودش به هر حال با نوعي طلب اتحاد با معشوق (جسمي يا جاني) و استغراق در كمالات محبوب (كمالات مادي يا معنوي) ملازم و همراهه.
به نظرم پريسا معناي عشق رو در واژه ي دوست داشتن مصادره و مستهلك مي كنه.فيلسوفان از سه جور عشق نام مي برند:دلبستگي فيليايييا دوستدارانه ،دلبستگي جنسي و تنخواهانه و دلبستگي الهي يا افلاطوني.ظاهرا پريسا اولي رو تاييد مي كنه و اسمش رو هم ميذاره دلبستگي معقول.از نظر اون دومي رده ، سومي هم كه اصلا محل بحثش نيست. من شخصا فكر مي كنم عشق به جميع انحاء خودش به هر حال با نوعي طلب اتحاد با معشوق (جسمي يا جاني) و استغراق در كمالات محبوب (كمالات مادي يا معنوي) ملازم و همراهه.